دانلود رمان روشنایی مثل آیدین (رمان خانه)

ساخت وبلاگ

نویسنده: هانیه وطن خواه 
خلاصه ای از داستان رمان: 
به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم... 
نگاه که می کنم می بینم... 
تو به رویاهایت اندیشیدی... 
من به عاشقانه هایم... 
تو انتقامت را گرفتی... 
من تمام نیستی ام را... 
بیا همین جا تمامش کنیم.... 
بیا کشش ندهیم... 
بیا و تو کیش شو... 
می آیم و مات می شوم... 
و تو را به خیر می سپارم... 
خودم را به سلامت... 
دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند... 
قسمتی از متن رمان: 
لیوان چای را به دستم سپرد. 
از گوشه چشم می شد زیرنظرش داشت. 
از همان اولین بار که دیدمش، رفتارش مثل کف دست بود. 
- خوبی؟ 
- چرا باید به نظرت بد باشم؟ 
دستم را فشرد. 
یک ماهی می شد که این قسم محبت های زورکی را به ریشم می بستند. من که مشکلی نداشتم. پس چرا تمامش نمی کردند؟ 
دستم را کشیدم و قدمی سمت پنجره برداشتم. 
باران تند شهریور هم رخوتم را به هم نمی زد. 
این باران حتی من را به حیاط هم نمی کشاند. 
چقدر همه چیز خاکستری شده بود. 
زنگ تلفن نگاهم را از چراغ کم سوی کوچه گرفت و پرستو گوشی را میان دستش فشرد و گفت: بیا جواب بده، مامانت نیست. 
گوشی را به گوشم چسباندم. 
بی شک امشب می مُرد. 
- بگو می شنوم. 
همیشه دردهایش را می شنیدم. 
- بیا پایین. 
همین و دیگر هیچ. 
پرستو را با نگاه پر سوالش تنها گذاشتم. می دانست نباید به کسی بگوید همراه او هستم. می دانست باید بگوید با آرام بخش به خواب مرگ رفته ام. 
مانتو را تن زدم، شال روی سر کشیدم. کیفم را دست گرفتم و... 
مهم بود که رژ لب نداشتم، پوزخندی حرام خودم کردم. 
دل خوش به من می گفتند دیگر. مگر نه؟ 
ماشین همایون کمی آن طرف تر پارک بود. چقدر هر دومان سر به سر همایون گذاشتیم برای این هدیه قبولی در دانشگاه. آن هم کجا؟ آزاد شیراز. 
در ماشین را باز کردم و کنارش نشستم. نگاهش نکردم. ندیده می توانستم میزان خرابیش را درک کنم. 
- چطوری؟ 
لحنش سرد بود. 
- دقیقا نهمین نفری هستی که از صبح این سوالو می پرسه، به نظرت باید چطور باشم؟... 
سه شنبه 11 آبان 1395

دانلود رمان سراب عشق (رمان خانه)...
ما را در سایت دانلود رمان سراب عشق (رمان خانه) دنبال می کنید

برچسب : روشنایی, نویسنده : roman-khane بازدید : 315 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 1:23